وبلاگ شخصی حسین حسینی

۳ مطلب در تیر ۱۳۹۲ ثبت شده است

گوشزد ...

بعضی وقتها میخواهم یک رفیقی میداشتم که بعد مدتها نظاره گری کارهایم سربزنگاه که داشتم تصمیم اشتباهی میگرفتم ، می آمد و میگفت : رفیق ، کلاهتو قاضی کن ببین چند مرده حلاجی !

حالا میگویم چرا! خودم هم بلدم به خودم بگویم ولی مثل خیلی های دیگر از خودم حرف شنوی ندارم ، نمیتوانم چیزی را که خودم به خودم میگویم قبول بکنم ، مثلا همه میگویند که ساعتت را جلو ببر تا همیشه از کارهایت جلو باشی ولی منکه میدانم خودم ساعتم را جلو برده ام همیشه بیشتر دیرم میشود.ما اینجور وقتها یک کسی را میخواهیم که بدون اینکه خودمان بهش گوشزد کنیم خودش بیاید و کاری برایمان بکند و بهمان هم نگوید که چه کرده . یا حرفی بزند برایمان که اندازه یک زندگی ارزش داشته باشد ، ازآن حرفهای پرمعنایی که توی این فیلم ها به هم میگویند ، الآن طوری شده است که از این حرفهای معناگرایی هم که توی فیسبوک و پلاس پخش میکنند ککمان هم نمیگزد و فقط رد میشویم ! کلا حرفها برایمان بی تاثیر شده ! اینجاست که میگویم یک رفیقی را میخواهم که حساب شده در یک زمان خاص بیاید بگوید : کجای کاری؟!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین حسینی

انتگرال سه گانه ...

یکی را داشتیم که من اسمش را گذاشته بودم  " آدمِ به من چه " .

 چون مهمترین خصوصیتش این بود که هرکای که از او میخواستی میگفت به من چه ، از کارهای گروهی زیاد خوشش نمی آمد و حاضر هم نبود برای کسی یا برای جمعی که داخلش است کاری بکند ،  در کل اگر کاری برایش سودی نداشت نمیکرد.همیشه فکر میکردم که این رفتارش بالاخره جایی به ضررش تمام میشود و همیشه هم منتظراین بودم که ببینم جایی شکست خورده و متصلش کنم به اینکه آدمِ به من چه بود . ولی عجیب بود که هیچ وقت در کاری نماند ، درسش تمام شد ، ارشد هم تمام کرد ، سر کار هم رفت ، دل چند دختر هم بدست آورد و پسشان داد و هیچوقت به خاطر اینکه کاری برای دیگران نمیکرد متضرر نشد . و من هم همچنان در تعجب بودم که چطور میتوان کمکی به مردم نکرد و بیخیال آنها و دنیایشان و مشکلاتشان بود و باز هم پیشرفت کرد؟

چند روزی پیش دوستی کاری از من خواست و صرفا جهت اینکه حال و حوصله اش را نداشتم گفتم به من چه!‏ ناگهان مثل اینکه کیسه کیسه قند خورده باشم آنچنان احساس شعف و از خود راضی بودن و قدرتی نمودم که اگر همان لحظه یک انتگرال سه گانه هندسی با متغیرهای مختلط را میدادید به من پیدا کردن جوابش سه سوت بیشتر طول نمیکشید. به نتیجه جالبی رسیدم ، هرچند که همکاری و کار گروهی از اصول است و کمک به همنوعان و بشر دوستی و فلان و فلان بسیار مهمند ولی قدرتی که در پس به من چه گفتن هست را هیچ چیز ندارد آنچنان قدرتی که میتوانید هرکاری بکنید . شاید هم به همین دلیل باشد که اکثر دیکتاتوران توانسته اند تا این حد قدرتمند شوند و ضمام امور را یک تنه بدست گیرند و آخ نگویند . موردی که میخواهم امتحان بکنم این است که آیا میتوان برای حفظ این قدرت و همزمان انجام کار گروهی به صورت زیر عمل کرد یا نه؟

در جواب دوستی که کاری از ما میخواهد سریعا با قدرت تمام بگویم به من چه ! ‏و در همان لحظات اولیه ای که او در شوک این جواب سرراست است و هنوز نتوانسته هضم کند که من الان شوخی کرده ام یا کاملا جدی بوده ام با جدیت تمام بگویم ولی چون تویی باشد !‏

فکر کنم این راه حل هر دو نیاز را برطرف نماید


,
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین حسینی

مخلوط با شتر ...

بیشتر اوقات ما آدمها میخواهیم حرف خودمان را به کرسی بنشانیم چون هرچیزی که روی کرسی باشد اهمیت دارد و به نفع ماست ، برای همین هم همیشه با حرف زدن زیاد و چرب زبانی میخواهیم دیگران را راضی کنیم که گفته هامان را قبول کنند و وقتی خام حرف های ما نمیشوند میگوییم "زیر بار نمیرود" . در اینجا تیر خلاص را میزنیم و رسما طرف حساب خود را دور از جان شما الاغ (بسته به جثه اش شاید شتر) فرض کرده و باری را که با حرف زدن بلند کرده ایم را میخواهیم زودی برود زیرش و برایمان به دوش بکشد ، گرچه اگر زورمان میرسید منتظر نمیشدیم که گول حرفهایمان را بخورد و بیاید زیر بار بلکه مستقیم بار را رویش میگذاشتیم و میگفتیم همینیست که هست ! حالا شما حساب کن که روزی چند نفر میخواهند روی همدیگر بار بگزارند و روزی چند نفر همدیگر را در شمایل الاغ (شاید هم شتر) میبینند ! از این زاویه وقتی دیدگاه یک جامعه را به هم میبنیم خیلی نتایج جالبی میتوان بدست آورد که یکی اش اینست که بله ، اجتماعی از الاغ (مخلوط با شتر ) دور هم درست کرده ایم که ازان لذت هم میبریم !
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
حسین حسینی